قشنگی های شهر

الان که تو این ماتم سرای دوراهی موندم و نمیدونم چه غلطی کنمناراحتم که تو هم اسیر منیگاهی وقتا فک میکنم کاش تو یکم بزرگ‌تر بودی ،یا من یکم کوچکترنمیدونم شاید من آدم وابسته ای امشاید به قول تو تنبلمشاید ترسو امشاید مستقل نیستمبهرحال الان در گل گیر کردم نمیدونم چیکار کنمکاش اونقدی پول داشتم که فقط یه راه جلو پام بودکاش به قول تو ، میتوتستم انتخاب کنماره من آدم ضعیفی ام... قشنگی های شهر...ادامه مطلب

حس اینکه

تو آنطور که هستی دوست نداشتی هستی...

حس شنیدن *اگر* بعد از جمله دوست داشتن!

حس مقایسه

حس‌خوب نبودن،کافی نبودن،نقصان

حس هدر دادن وقت با تو،بی ارزش بودن،بی اهمیت بودن

حس چاق بودن،زشت بودن،جای بخیه داشتن،اجتماعی و خوش اخلاق نبودن،بد بودن اینکه درونگرایی!حس بی پولی و فقر،حس کاش نبودی،حس اشتباه انتخاب شدن، حس پشیمانی از با تو بودن...

حس حضور بی فایده...

حضور زیادی...

۱/۱۲/۲

قشنگی های شهر...

سلاماینجا می نویسم چون از همه جا رانده و مانده امچون هیچ جایی حس آزادی و آرامش ندارم،از ظهر شروع شد،فکر اینکه باید از فردا بیمارستان بروم،صبح باید زودتر از خواب بیدار شوم،بیمارستان چطوری بود؟آها میرفتیم و مریض ها را معرفی می کردیم و...،اه،پنجشنبه فقط من و عم هستیم ،لابد دوباره مثل هفته قبل قراره بازی در بیاره و تنبلی کنه!اه دوباره میخواد شل و ول راه بره و غر و نق بزنه،خودم هم قراره به زور در بیمارستان تحمل کنم حالا چطوری یه فرد نق نقو که هیچ کار نمیکنه را تحمل کنم؟!!طوری نیست،حالا این برای پنجشنبس،فردا چهارشنبس،سه نفریم،ع هم هست،شیرینی فردا تلخی پنجشنبه را از ذهنم بیرون می‌کند،خب حالا فردا چه کنیم؟زودتر از بیمارستان بیاییم یا بمانیم و تا بعدظهر کتابخانه درس بخوانیم ؟!ببینم نظر ع چیه،راستی فردا میتونیم نوی پاویون بشینیم و آدرس ها و برنامه و تقویم ترم بعد را با هم بچینیم،اره،ع که دیگه بیرون نمیاد تا شنبه باهام،امروز هم که دوست ندارم وسط قرار عاشقانه مان از دانشگاه و بیمارستان حرف بزنم،فقط می ماند فردااین ها در ذهنم می جرخید که ع زنگ زد،گفت دارد راه می افتد،طالقانی است!! و بعدا بهم می‌گوید چرا و یک ساعت تا اینجا راه استبا هزار شور و ذوق،آماده شدم،قرمز پوشیدم،آرایش کردم،اسنپ را چک کردم ببینم گلفروشی دارد ،نداشت.دیجی جت را چک کردم،داشت ولی ساعت تحویل را ۱۲۰ دقیقه بعد زده بود،زودتر از خوابگاه بیرون زدم،روز پزشک بود،گلفروشی نزدیک خوابگاه رفتم و برای ع دسته گل خریدم .‌سر کوچه ایستادم،گل را پشتم قایم کردم و در ذهنم برنامه می ریختم که حالا چطور ع را سوپرایز کنم،وقتی جلوم پارک کرد گل را از پشت در بیاورم یا وقتی سوار ماشین شدم گل را پیدا کنم...اما من سوپرایز شدم!ع از پشت سرم آمد و ک هم ج قشنگی های شهر...ادامه مطلب

به وقت شبی که اول شبش ناراحت درس و خودم بودم و در ادامش ناراحتی های دیگه ای روی دلم سنگینی کرد! به وقت غم! قشنگی های شهر...

می بینی چه شب ساکتیست انگاری هیچ کس در جهان نیست یا شاید هم تو در جهان هیچ کسی نیستی.. قشنگی های شهر...

حال مادربزرگم خوب نیس.. دوباره شبیه قبل بیمارستان شده, اشتها نداره, آزمایشاشو دیدم, قندش, کبدش, کلیش, پتاسیمش... و من از وقتی برگشتم فقط یه بار تو بیمارستان دیدمش, و خداروشکر که اون روز میخندید جلوی ما... خاله به مامان گفت مادر امروزم چیزی نخورده و م قشنگی های شهر...ادامه مطلب

یه کامبک زدم دیدم همیشه اوایل ابان رابطه طوفانی بوده اینم از اول ابان امسال. . با صدای علی زند وکیلی "فصل پریشانی رو گوش بدین قشنگی های شهر...

بسم الله الرحمن الرحيم  خب امروز یک هفته از روزی که مامان علیرضا تلفن زد خونه ما میگذره و برای من بسیار هفته سخت و پرفشاری بود. اینکه مهر خاموشی روی لب منه خیلی چیز دشواریه واسم. نمیدونم به چه چیزی میتونم اعتماد کنم, البته این فقط مشکل من نیست. من نم قشنگی های شهر...ادامه مطلب

بگذار سر به سینه ی من تا که بشنوی آهنگ اشتیاق دلی دردمند راشاید که بیش از این مپسندی به کار عشق آزار این رمیده ی سر در کمند رابگذار سر به سینه ی من تا بگویمت: اندوه چیست...عشق کدام است...غم کجاست... ب قشنگی های شهر...ادامه مطلب

چشم هایش را پشت گرمای دستانش محو میکند و شعری را که این چند روز به حافظه سپرده بود، از بر می خواند. زندگی همان لحظه ای بود که لب هایش میچرخید و واژه ای نو می آفرید.زندگی همان لحظه ای بود که دست هایش ر قشنگی های شهر...ادامه مطلب